معنی احضار کردن
فارسی به انگلیسی
Call, Conscript, Convene, Convoke, Muster, Rally, Subpoena
فرهنگ فارسی هوشیار
حل جدول
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
فراخواندن
فرهنگ واژههای فارسی سره
کلمات بیگانه به فارسی
فراخواندن
لغت نامه دهخدا
احضار. [اِ] (ع مص) حاضر آوردن. (منتهی الارب). حاضر کردن. (تاج المصادر) (زوزنی). فراخواندن. بخواندن. || دویدن اسب. (منتهی الارب) (تاج المصادر). دویدن اسب و آهو و غیره.
فرهنگ عمید
حاضر کردن،
به حضور خواستن، فراخواندن،
* احضار ارواح: فراخواندن روحهای مردگان بهوسیلۀ کسانی که مدعی هستند میتوانند روح شخص مرده را حاضر کنند و از او پرسشهایی کنند،
فرهنگ فارسی آزاد
اِحْضار، بحضور خواستن، حاضر کردن، فراخواندن،
فرهنگ معین
حاضر آوردن، فراخواندن، به حضور خواستن. [خوانش: (اِ) [ع.] (مص م.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
جلب، دعوت، طلبیدن، فراخوانی
معادل ابجد
1284